من باب عقد نگارنده

ساخت وبلاگ
بگیم از حال و هوای این روزا که خیلی هم عجیبه

یه حال عجیب 

ترس و ذوق

اضطراب و بیقراری 

استرس 

عشق 

احساس

همچی قاطی

نمیدونم چرا سرنمیاد دیگه این ماجرای وصلت ما

هی عقب میفته 

هنوز یه هفته مونده

انقد استرسشو دارم که حد نداره 

هنوز کفش نخریدم خریدن کفش خیلی سخته اونم برای منی که نمی تونم پاشنه بلند بپوشم کل دیشبو داشتیم میگشتیم دنبال کفش آخرشم هیچی گفتم باشه خودم پیدا کنم بعد بگم اونا بیان 

لباس هم یه مدل شنی هست خیلی دوسش داشتم قراره شنبه برسه خیلی خوشگله البته امیدوارم. ما فقط عکسشو دیدیم. ولی خیلی مجلله لباسه به منی که انقد بیخیال و ول و شلم فکر نکنم بیاد. 

فرداظهر با مربی رقص قرار دارم برم ببینم میشه کاری کرد و چیزی یاد گرفت یا نه. کاش یطور خوبی بشه. آخه خیلی دارن واسه مراسم زحمت میکشن بخصوص خواهرشوهر دومیم. انقدم دوسش دارم که حد نداره خدا خیرش بده. 

یه نکته مثبت دیگه اینه که سلیقه م با خانوادش تقریبا تو یه حده برای همینم زیاد باهم مشکل نداریم. خداروشکر.

کاش زود تموم میشد و استرس منم میخوابید.

برنامه ای که خیلی میخواستم همیشه اجرا بشه و فراموش نشه رو امروز اوکی کردم. هم با سفره عقد صحبت کردم که قاب عکسا رو بذاره تو سفره

هم با محمدصادق صحبت کردم که روز عقدمون بریم مزار مامانش  

البته باید با فیلمبردار هم هماهنگ بشم

استرس فیلمبردار و آتلیه هم دارم آخه  استرس عکسای وحشتناکی که میگیرن و اینکه تو فیلم چه دلقک بازیایی درمیاریم  

خدایا به خیر کن خودت 

یه وقتا که روزگار نامهربون میشه .......
ما را در سایت یه وقتا که روزگار نامهربون میشه .... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegi-nevesht بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 11:48