یه وقتا که روزگار نامهربون میشه ....

ساخت وبلاگ
یه وقتایی یهو زندگی میفته سر لج باهات

یهو موردایی که عصبیت میکنن پشت هم میان

و تو میمونی این وسط چیکار کنی! بی حس میشی ! سِر میشی!

اول اون مردک شاعر دیوانه که تصور کردیم یه دل نه صد دل عاشقمون شده و عین فیلما میخواد بیاد خاسگاری :| :))) و بعد کم کم دستش رو شد واسم، متوجه شدم یارو متاهله تازه پسرم داره! 

مردک مریض روانی! ما فکر کردیم آدمه متشخصه انسانه قابل اعتماده! ولی دیدم نه هیچکدوم نیست! 

حالام هرموقع کلاس تموم میشه عین کنه میچسبه بهم که حتما منو برسونه و این وسط من به قدری بهم ریختم که حد نداره! نمی دونم قصدش چیه! چرا فکر کرده من اینکاره م! یعنی نیتش کارای کثیفه؟؟ من چیکار کردم که اون تصور کرده من اینکاره م؟؟؟ نفرت انگیزه! حالا امیدوارم درشو بشه بست و ادامه پیدا نکنه.

تو نهاد کتابخونه غدیر مشغولم فعلا. از دیروز یه همکار جدید اومد واسمون! اونم کی! :)) دوست دوران دانشگام! کسی که الان دوساله حدودن که تحمل دیدن قیافه همو نداریم حتی برای چندثانیه!

حالا امروز تو یه شیفت کاری باهمیم! خیلی جالبه:))

دخترعموم تنها دختر مجردی بود که تو ذهنمه! اونم پرید! فقط من موندم!

و همسرش...

مامانم همش نقشه می کشید که اینا میان واسه من! ولی اینا رفتن واسه دخترعموی من! :) و من موندم و اینسوال بزرگ! که چرا من نههههههههه! چــــــــــــــــــــــــرااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دختری نیستم که دغدغه همیشه م ازدواج باشه اتفاقا برعکس چندان اهمیتی نمی دم! ولی از دیروز خردم! له لهم! .... چرا؟؟؟؟ چرا من نه؟؟؟؟؟ من چی نداشتم؟؟؟؟؟ اینا که فکر میکردم برای من میان، برا همه رفتن الا من!

و امروز ....

امروز روز ازدواج حضرت علی و حضرت زهراست. ...

7-8سال پیش بود با عشق ازشون خواستم روز عقدم امروز باشه! ولی سال به سال گذشت... با یکی قرار ازدواج گذاشتم، ولی بهم خورد.... این روز گذشت .... 8سال از این روز گذشت ...

امروزم گذشت...

امروز دخترعموم جای من سرسفره عقد می شینه

و من دارم از حسادت و حسرت می سووووووووووووزم ...

دیشب که متوجه شدم امروز چه روزیه دق کردم .... این نامردیه.... به ولای علی نامردیه....

دیگه هیچ اعتقاد و احترامی قائل نمیشم ... نه برا خانم فاطمه زهرا نه حضرت علی ... (هرچند خانم فاطمه زهرا خیلی قبل تر ها نشون دادن که من لایق نیستم)

هه

صبحی خاسگار زنگ زده خونمون...بازم دیپلمه!

من بپوسمم با دیپلمه ازدواج نمی کنم!!!!!!!! من بمیرمم نمیذارم انقد بدبخت و پست تر از اون دختر دهاتی باشم!

گند بزنن این رسم دنیا و سرنوشتو

میخوام اوق بزنم و کل این دنیا رو بالا بیارم و خلاص ....

تف تو روی روزگار .... 

تاريخ ۱۳۹۶/۰۶/۰۱سـاعت 11:8 نويسنده گیس گلابتون | |

یه وقتا که روزگار نامهربون میشه .......
ما را در سایت یه وقتا که روزگار نامهربون میشه .... دنبال می کنید

برچسب : وقتا,روزگار,نامهربون,میشه, نویسنده : zendegi-nevesht بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:46